جايگاه ايران در عرصه جهاني

تاریخ انتشار : 1403/04/02

دنياي اقتصاد : ساليان طولاني گذشت اما هنوز راه توسعه ايران مشخص نشده‌است. عده‌اي تجارت آزاد و ذوب‌شدن در اقتصاد جهاني را تجويز مي‌کنند؛ در مقابل تعدادي از حمايت‌هاي دولتي و دخالت آن در تمام حوزه‌هاي اقتصادي دفاع مي‌کنند، اما ادبيات توسعه اقتصادي راه سومي معرفي مي‌کند که دست از افراط و تفريط در نسخه‏‏‏‏‏‌پيچي براي جوامع برداشته‌است.

در همايــش انجـــــمن صادرکنندگان صنعتي، معدني و خدمات مهندسي و صاديران، مسعود نيلي، مجتبي لشکربلوکي و محسن رناني به‌عنوان سه اقتصاددان شناخته‌شده کشور به تشريح مسائل توسعه‌‌‌‌‌‌نيافتگي و راه‌‌‌‌‌‌حل‌‌‌‌‌‌هاي آن در ايران پرداختند.

گذار به کدام سو؟

مسعود نيلي گفت: ايران جامعه‌‌‌‌‌‌اي در حال گذار است اما اينکه گذار به کدام‌سو موضوعي است قابل بحث و در مورد اين مطلب که مولفه‌‌‌‌‌‌هاي توضيح‌‌‌‌‌‌دهنده وضع موجود کاملا ناپايدار هستند، بحثي نيست. اين متغير‌‌‌‌‌‌ها فقط اقتصادي نيستند بلکه عوامل فرهنگي و اجتماعي ايران هم در حال تغيير است. وي بيان کرد: در طبقه‌‌‌‌‌‌بندي‌‌‌‌‌‌ بين‌المللي کشورهايي هستند که به‌عنوان «درحال‌توسعه» شناخته مي‌شوند، خصوصيت اصلي آنها خروج از اقتصاد متمرکز و دستوري به اقتصادي غيرمتمرکز و مطابق با اصول بازار و همکاري بين‌المللي است. در اقتصادهاي دستوري ابتکار عمل در اختيار مجموعه حکمراني است. نمي‌توان گفت جوامع در مرحله گذار يک‌دست مي‌شوند، در حقيقت تحولات سيري دارند که در حالت بهينه نخست نظام حکمراني مبتکر آن است. معمولا در جوامع در حال گذار، دولتي که تحولات را ايجاد‌کرده همان دولتي نيست که مسبب وضع گذشته بوده‌است، ‌‌‌‌‌‌ در اين شرايط گروه جديدي جايگزين گروه قبلي مي‌شود. اينکه گذار از شرايط گذشته را بدون ابتکار عمل نظام حکمراني درنظر بگيريم، امر بسيار سختي است و دست‌‌‌‌‌‌اندازهاي زيادي به‌وجود مي‌آورد.

نيلي با بيان اينکه در ايران مساله به اين‌صورت است که هم کيفيت و هم قدرت مالي  دولت دچار تنزل شده‌است، ادامه‌داد: براي مثال در حال‌حاضر دولت مجبور است ۵۰۰‌هزار ‌ميليارد‌تومان به صندوق‌هاي بازنشستگي کمک مالي کند و اين در شرايطي است که درآمد فروش نفت چيزي حدود ۶۰۰‌هزار‌ميليارد‌تومان است. اين مطلب اينطور معني مي‌شود که دولت ديگر توانمندي گذشته را ندارد و هرچند که مي‌خواهد هيمنه قبلي خودش را حفظ کند اما منابع مالي مورد‌نياز اين کار را در اختيار ندارد؛ در واقع اگر در اين مسير گذار، دولت ضعيف شود و در کنار آن بخش‌خصوصي نيز رو به سستي گذارد، نتيجه اين جريان چيزي جز فقر ماندگار نيست. اگر بخش‌خصوصي در اين روند گذار خودش بتواند مستقل از دولت عمل کند، يک قدرت مستقل در اقتصاد شکل مي‌گيرد.

اين استاد اقتصاد در ادامه بحث توضيح داد: گفته مي‌شود راه‌‌‌‌‌‌حل‌واحدي براي توسعه وجود ندارد؛ بعضي مي‌گويند بايد آموزش را در اولويت قرار داد و هرچه جامعه آگاه‌‌‌‌‌‌تر شود، مطالبات عمومي  بهتر مي‌شود؛ عده‌اي توسعه سياسي را ملاک قرار مي‌دهند و اعتقاد به اصلاح از بالا به پايين دارند؛ ‌‌‌‌‌‌ ديگراني هستند که جهاني‌شدن و استفاده از دانش دنيا را هدف مي‌گيرند و بعضي توسعه بخش‌خصوصي را مطرح مي‌کنند و آن را مهم‌ترين مسير پيشرفت مي‌دانند. مسعود نيلي تصريح ‌کرد: اگر توسعه بخش‌خصوصي در اقتصاد را ملاک قرار دهيم، يک گذار سياسي و فرهنگي در جامعه شکل مي‌گيرد و افراد جامعه بدون درنظرگرفتن مسائلي مثل جغرافيا و مذهب با يکديگر همکاري مي‌کنند. در اين شرايط معيار عمل، شايسته‌‌‌‌‌‌سالاري، رواداري و سودآوري خواهد بود.

براي مثال اگر شرکتي، با مديريت يک خانم سود بيشتري به‌دست مي‌آورد، فارغ از اينکه آن خانم به کدام قوميت و مذهب تعلق دارد، بايد بر اساس منطق سود و فايده، رواداري پيشه کرد و اين خود تمريني براي اصلاح ساختار سياسي و فرهنگي جامعه است. وقتي دولت ضعيف شود و ديگر ابتکار عمل را در اختيار نداشته‌باشد؛ در نتيجه عرضه کالاي عمومي با مشکل همراه مي‌شود و هزينه مبادله در اقتصاد بالا مي‌رود، بنابراين توسعه اقتصادي با يک دولت ضعيف، کار بسيار سختي است. در اين شرايط شرکت‌هاي واسطه‌‌‌‌‌‌اي ايجاد مي‌شوند که به‌جاي دولت کار نمي‌کنند ولي بين دولت و شرکت‌هاي خصوصي قرار مي‌گيرند تا يک‌سري از هزينه‌هاي اين شرکت‌ها کاهش پيدا کند. براي مثال توليدکنندگان کفش در ايتاليا، براي صادرات محصول خود مجبور به پرداخت هزينه زيادي جهت بازاريابي بودند اما يک شرکت واسطه اين کار را براي همه انجام داد و هزينه سربار کاهش يافت. مي‌توان گفت وظيفه شرکت‌هاي واسط، سرشکن‌کردن هزينه‌هاي توسعه‌‌‌‌‌‌اي براي شرکت‌هاي خصوصي است.

پيوندهاي قوي

مجتبي لشکربلوکي به چگونگي تغييرات اجتماعي پرداخت و ۴ مقدمه براي مبحث خود عنوان کرد:

افسانه سرايت ويروسي:  اولين نکته‌‌‌‌‌‌اي که بايد درنظر گرفت اين است که گسترش ويروسي يک افسانه است. اينکه فرض کنيم يک تغيير اجتماعي مي‌تواند مانند ويروس از شخصي به شخص ديگر منتقل شود و به‌راحتي بين افراد يک جامعه گسترش پيدا کند، بيشتر شبيه به يک افسانه است. دليل آن اين است که براي انتقال ويروس، يک تماس ساده کافي است ولي براي اشاعه يک فرهنگ چيزي بيش از يک تماس ساده مورد‌نياز است که به آن «پيوند قوي» گفته مي‌شود.

اينفلوئنسر‌‌‌‌‌‌ها علت نيستند، نشانه‌‌‌‌‌‌اند!: اينفلوئنسرها در ابتداي زنجيره تغيير و تحول نيستند زيرا اين قشر محافظه‌‌‌‌‌‌کار شده و از بيان هر مطلبي که موجب نارضايتي شود، خودداري مي‌کنند. آنها نتيجه يک تحول فرهنگي و اجتماعي هستند و تغييرات در ابتداي روند و حاصل پيوندهاي قوي است.

توپولوژي شبکه مهم است: دو نوع شبکه کلي داريم؛ يکي شبکه آتش‌‌‌‌‌‌بازي که در آن شخصي به‌صورت شبکه‌اي با افراد زيادي در ارتباط است و نوع دوم شبکه که به تور ماهي‌گيري معروف است به اين مطلب اشاره دارد که هر فرد به‌صورت مثلثي يا ذوزنقه‌‌‌‌‌‌اي با افراد ديگر جامعه ارتباط مي‌گيرد.  شبکه آتش‌‌‌‌‌‌بازي براي انتشار اخبار کاربرد زيادي دارد اما اگر قصد تغيير و گسترش رفتار يا هنجار خاصي را داشته باشيم بايد از نوع دوم شبکه استفاده کنيم زيرا در اين شرايط فاصله افراد از يکديگر زياد نيست و پيوندهاي قوي و اعتمادساز شکل مي‌گيرد.

عدد فراگير ۲۵‌درصد!:  تا زماني‌که نزديک به 25‌درصد از افراد يک جامعه، خواست تغيير يک رويه فرهنگي يا اجتماعي را نداشته باشند، آن خواسته زياد در سطح عمومي قابل‌شناسايي نيست، براي مثال جنبش سياهان در آمريکا سال‌هاي زيادي وجود داشت ولي از يک زماني تبديل به مطالبه اجتماعي شد، از آن زمان توييت‌‌‌‌‌‌هايي با زمينه حمايت از سياهان نسبت به سال‌هاي گذشته بسيار افزايش پيدا کرد.

لشکربلوکي در ادامه صحبت‌هاي خود براي پيشبرد يک صنعت تعامل‌‌‌‌‌‌گر، رقابتي، بين‌المللي و با ارزش منصفانه، استفاده از چند تکنيک را بيان کرد:

از هم- فلان استفاده کن: فرض کنيد مي‌خواهيد از نقطه‌‌‌‌‌‌اي شروع کنيد و با چند واسطه به شخصي که تمايل داريد به تيم شما اضافه شود، برسيد. در اين مسير بايد از پيوندهاي قوي استفاده کرد و منظور از هم-فلان همين است. هم-فلان تشکيل شده‌است از همسايه، همکار، همکلاسي و...که با پيوندهاي قوي مي‌توانند ما را به هدفمان برسانند.  براي ايجاد همکاري و تغيير در دو جامعه بايد تعداد افراد بيشتري بين آنها با يکديگر ارتباط برقرار کنند. اگر گفته شود که افراد هر جامعه فقط بين خودشان ارتباط برقرار کنند، جلوي تغيير و نوآوري گرفته مي‌شود. در صورتي مي‌توان اميد به ايجاد تحول داشت که تعداد افراد زيادي از دو يا چند جامعه با هم ارتباط داشته باشند. ارتباط کم فقط براي انتشار اخبار مفيد است و تغييري در فرهنگ ايجاد نمي‌کند.

نتوکراسي: در شرايطي که نه مسير دموکراسي براي ايجاد تحول باز است و نه دولتي قوي وجود دارد که از راه بوروکراسي بتوان تغيير ايجاد کرد؛ به‌نظر مي‌رسد نتوکراسي يا حکمراني شبکه‌اي راه‌‌‌‌‌‌حل سوم و در دسترس باشد. نتوکراسي به‌معناي ائتلاف‌‌‌‌‌‌هاي موقت موضوع‌‌‌‌‌‌محور بين مردم و دولت براي حل مسائل خاص است که کاملا نامتقارن عمل مي‌کند و مردم بايد به طرف دولت حرکت کنند. براي مثال در حل مسائلي مثل آب، حمل‌ونقل و صادرات، به دولت پيشنهاد همکاري داده مي‌شود و در اين فرآيند نبايد اميدي به حرکت دولت به سمت مردم داشت. مساله محور‌بودن باعث فعاليت محدود شبکه‌‌‌‌‌‌ها مي‌شود و حساسيت دولت روي شبکه نتوکراسي را زياد نمي‌کند.

به آب براي جوشيدن زمان بدهيد : همان‌طور که به نقطه جوش رسيدن آب نياز به زمان دارد، ايجاد تغييرات فرهنگي و اجتماعي زمانبر است. شخصي که براي جا انداختن مساله‌‌‌‌‌‌اي تلاش مي‌کند شايد در ابتداي امر عده‌اي را متقاعد کند ولي اتفاق خاصي نيافتد و شخص نااميد شود، اما احتمال اين وجود دارد که با راضي‌کردن يک نفر ديگر از طريق پيوندهاي قوي، تحولات بزرگي رخ دهد، پس تغيير به زمان نياز دارد و نبايد نااميد شد.

از راه‌هاي مختلف به مردم نزديک شويد: فرض‌کنيد در تلاش هستيد مسوول يک وزارتخانه را متقاعد به انجام کاري کنيد، احتمالا اگر ايده خود را مستقيم مطرح کنيد جواب خوبي نمي‌‌‌‌‌‌گيريد ولي اگر آن وزير همان ايده شما را از زبان همسرش، دوستش، همکارش و... بشنود، راحت‌‌‌‌‌‌تر پيشنهاد شما را قبول مي‌کند.

گلوله نقره‌‌‌‌‌‌اي را رها کنيد و به سراغ گلوله برفي برويد: هيچ راه‌حل فوري و معجزه‌‌‌‌‌‌آسايي وجود ندارد. فرض کنيد مي‌خواهيد رفتاري را تبديل به عرف کنيد؛ سه راه‌ وجود دارد، اول اينکه مي‌‌‌‌‌‌توانيد 10دلار به يک نفر بدهيد تا آن شخص تبليغ کند، دوم، به 10نفر نفري يک دلار بدهيد تا آنها اين رفتار را اشاعه دهند يا در حالت سوم 10دلار را روي يک جامعه کوچک، متمرکز و داراي پيوندهاي قوي سرمايه‌گذاري کنيد تا آنها يک رفتار خاص را جا بياندازند. راه‌ اول و دوم همان گلوله نقره‌‌‌‌‌‌اي است که از آن انتظار بازده سريع و زياد داريم ولي در اکثر مواقع با شکست مواجه مي‌شود و راه‌‌‌‌‌‌ سوم گلوله برفي است که زمان‌بر بوده ولي به مرور اثربخشي بيشتري از دو روش ديگر دارد.

قصه‌اي نداريم

محسن رناني، استاد اقتصاددانشگاه اصفهان، با موضوع گام زدن در ابهام سخنان خود را آغاز کرد و گفت: علم اقتصاد موجود براي شرايط عدم‌اطمينان يا پرريسک طراحي نشده‌است و اگر جامعه‌‌‌‌‌‌اي وارد شرايط عدم‌اطمينان شود ديگر با علم اقتصاد قابل‌توضيح نيست. بهتر است شرايط کنوني را با مفهوم قصه تشريح کنيم. آن‌چيزي که امروز به ما رسيده، همه قصه‌‌‌‌‌‌هايي مربوط به گذشته است. هيچ چيز در عالم واقع تجلي پيدا نمي‌کند مگر آنکه قصه‌‌‌‌‌‌اي از پيش گفته شده، داشته‌باشد.

رناني ادامه‌داد: داستان تمدن از 50‌هزار سال‌پيش آغاز شد. در آن زمان انسان، حيواني ناطق شد ولي 40‌هزار سال‌طول کشيد تا نطق به کلمه تبديل شد. از انقلاب کشاورزي به بعد، انسان يکجا نشين شد، انرژي ذخيره کرد و توانست از تجربه 40‌هزار سال‌پيش خود استفاده کند و 3‌هزار سال‌بعد کلام ايجاد شد. خط نيز‌هزار تا دو‌هزار سال‌بعد کشف شد و توان ثبت قصه را به انسان داد. تا اينجا دو انقلاب شناختي، يکي با ايجاد کلام و ديگري با کشف خط به‌وقوع پيوسته بود، اما سومين انقلاب در اواخر قرن15 و اوايل قرن 16ميلادي رخ‌داد، ماشين چاپ اختراع شد و نهضت سوادآموزي به رهبري مارتين لوتر به سرانجام رسيد. او گفت: نزديک به 50‌درصد جمعيت کشورهاي پروتستان در سال‌1750 باسواد بودند، درحالي‌که ايران در شرف انقلاب اسلامي با نرخ 50‌درصدي باسواد مواجه بود که اين نشان‌دهنده فاصله 250‌ساله دنياي غرب با ايران در اين زمينه بود.

وي تاکيد کرد: انقلاب سوم شناختي، امکان توليد و توزيع انبوه قصه را فراهم کرد و در آن زمان انفجار تمدني اتفاق افتاد. دليل اينکه امروز ايران باقي‌مانده اين است که قصه ايران هنوز زنده است. پشت شخصيت تک‌‌‌‌‌‌تک افراد ايراني قصه‌‌‌‌‌‌اي وجود دارد و براي تغيير، نخست بايد قصه هر فرد يا کشور تغيير کند. توسعه، توانايي ما در خلق و نو‌کردن قصه‌‌‌‌‌‌هاي مشترک است و نظام فعلي ايران به‌رغم کارهاي زيادي که براي عمران کشور انجام داد، در اين زمينه  موفقيت زيادي نداشته است. تمام روشنفکران ايراني بعد از انقلاب مشروطه از خلق قصه توسعه بازماندند. امروز مخالفان جمهوري‌اسلامي کاري از پيش نمي‌‌‌‌‌‌برند چون قصه مشترکي با مردم ندارند. اين استاد اقتصاد بيان کرد: براي توسعه‌تجارت و صنعت، نخبگان اين حوزه بايد قصه مشترک خلق کنند، در غير‌اين‌صورت در شرايط فعلي که نيروهاي ضد‌توسعه بسيار فراوان شده‌اند ديگر توليد و تجارت انفرادي پاسخگوي مشکلات نخواهد بود. تا زماني‌که بخش‌خصوصي قصه مشترک خود را نداشته‌باشد و رو به‌کار گروهي نياورد، توان موفقيت در شرايط ابهام ايران و جهان را ندارد. رناني در پايان مطالب خود از يک قصه قديمي ياد کرد و گفت: در گذشته قهوه‌‌‌‌‌‌خانه‌‌‌‌‌‌ها محل خلق قصه بود، براي مثال يک بنا هر روز بعد از کار به قهوه‌‌‌‌‌‌خانه مي‌رفت، چاي مي‌خورد، قليان مي‌کشيد و تجربه‌کاري و زندگي روزي که گذرانده بود را به اشتراک مي‌‌‌‌‌‌گذاشت؛ با تکرار اين عمل قصه ساخت‌‌‌‌‌‌وساز و بنايي شکل‌گرفت. ساليان گذشته اصناف مسوول گذران امور بازار بودند و کيفيت، کميت و قيمت کالاها را کنترل مي‌کردند و دليل آن، قصه مشترکي بود که حول و حوش اصناف شکل‌گرفته بود.